Monday, October 5, 2009

فرهنگ اسارت


«فرهنگ اسارت» پس از پایان هشت سال دفاع مقدس و عبور از بحرانهای مختلف و زندگی سرافرازانه و مملو از درد و شکنجه در اسارت فرزندان این آب و خاک، روایت به تصویر کشیدن حماسه آفرینی های نسلی که به اراده ی الهی برای اقامه حق و عدالت در زمین قیام کردند و هر آنچه دشته اند را در طَبَق اخلاص و ارادت گذاشته تا حقیقتی را بنام ایران اسلامی احیا کنند و جاودانه بماند، در خور مطالعات و تحقیق همه جانبه و اساسی می باشد.


آنچه مسلم است بیان و شرح مقاومتها، تحمل درد و رنج جانکاه اسارت در کلمات و ذهن و زبان نمی گنجد و ناگفته هائی از اسارت در دل آزادگان صبور خلوت گزیده است که هرگز یارای بازگو کردن را نداشته و با همان جسم نحیف و زجر کشیده آزادگان به دیار باقی خواهد شتافت. با آنکه هنوز زخمهای اسارت التیام نیافته کاروان مهاجران آزاده روز به روز تکمیل تر شده و هر از چند گاهی یکی از این غیور مردان به درجه رفیع شهادت نایل می شود و خاطرات گرانبهای سالیان دراز اسارت، مقاومت، دلیری و مظلومیت یک نسل را با خود به جهان ابدی منتقل میکند. جای شک نیست که همگان در روزهای خون و خطر و حماسه در سرتاسر مرزهای گلرنگ ایران با قطرات سرخ خویش، آنچنان شرح شکوه و عظمت روح انسانی را بتصویر کشیدند که تا جهان باقی است؛ این نقش پابرجاست.


مجموعه حاضر نیز که "خاطرات اسارت" را بر پیشانی خود دارد، گامی است در تکرار خاطره ها و روح بلند معنویت که براستی در اسارت حقیقتی دیگر بود.


"خاطرات اسارت" تجدید میثاقی است با همه دوستان و شهیدان و ارواح طیبه آنهایی که در کنار ما و با نگاهی به وسعت آسمان و سینه ای گرم به گرمای خورشید تکیه داد و حسین زمان گشتند و لبیک به "هل من ناصر ینصرونی" گفتند و عشق را مفهومی دیگری بخشیدند و رستگار همیشگی شدند.


امید آن که جان خسته و رنجور خود را اینگونه آرام بخشیده و تا نهایت بِکر دور دست خدا ادامه یابد.


اکنون که مجالی یافته و شاهدان مظلوم آن دوران در دسترس هستند، فرصت را غنیمت دانسته و خود نیز یکی از هزاران شاهد بوده ام از لحظه به لحظه جنگ و سالها در بند اسارت خاطراتی رانقل کرده شاید التیامی باشد برای زخمهای رفته و خاطره ای کوچک در ذهن خواننده باقی بماند ، دیگر انتظاری نیست.


از همه آزادگان غیور و اندیشمندان و صاحبان اهل نظر خواهشمندم هرگونه نقطه نظر، انتقاد و یا پیشنهادهای خود را در زمینه این خاطرات ارسال نمایند تا از آن بهره جسته و در نگارش دیگر موضوع های اسارت استفاده نمایم. همچنین به ذکر خاطره های قابل توجه و مهم پرداخته می شود، ولی باید اذعان داشت که خاطره های اسارت بسیار گسترده است و ذکر تمامی آنها امری بعید بنظر میرسد. از طرف دیگر بعد از سپری شدن بیش از 20 سال از آن دوران، بسیاری از مطالب به فراموشی سپرده و یادآوری دقیق آن صحنه ها بویژه اسامی و تاریخ رخدادها دشوار است.


زندگی در اسارت و بعبارت بهتر، فرهنگ اسارت دارای جنبه های ویژه می باشد که شایسته است این جنبه ها را از دیدگاه های مختلف مورد تحقیق و مطالعه قرار داده و کتابهای دیگری نشأت گرفته از فرهنگ اسارت از قبیل: آموزش و تدریس، بهداشت جسمانی و بهداشت روان، تغذیه و کمبودهای آن، معنویت و ارتباط اسراء با ائمه اطهار و موضوع های دیگر به رشته تحریر در آورد که به لحاظ اهمیت و ارزش این مطالب در زمان حال و آینده است خود نیازیست.


"اسارت"یاد تو که تکرار می شود و هوای تو در لحظه های من، نه در ایجاز می گنجد و نه در ایهام ادا می شود، تنها در هزاره های نفسگیر زندگی آرام این بت حیرانی که اگر دورری کنی صبوری خواهم کرد.


اکنون مائیم در کوچه پس کوچه های حسرت و وامانده در رگ خشکیده شهر...


آی صبوری! من به دستهای تو محتاجم مرا به حال خویش مگذار که در لحظه لحظه های این هبوط دچار مانده ام.

Saturday, October 3, 2009

وبلاگ قبلی من


دوستان و آزادگان عزیز سلام علیکم و رحمه الله
وبلاگ قبلی من به آدرس
http://sarfaraz.blogsky.com/
در اختیار شما عزیزان قرار دارد.
این وبلاگ در مرداد ماه سال گذشته 87 راه اندازی شد و برای غنی تر کردن مطالب آن به این ادرس تغییر یافت.

شما عزیزان میتوانید از مطالب گذشته و خاطرات آن هنوز استفاده نمائید.

موفق و موید باشید

Friday, October 2, 2009

اسارت


«"اسارت " این درد بی انتها
اینست مُعرّف ما!
برای تو، راه هرگز نرفته
به دوردست بِکر رهایی
با سیلی از خاطره غبار گرفته
در دفتر سرد من بجا!
...
جز عریانی یک نگاه
تا آغوش رهایی بدرقه ام نکرد
و غیر خویشم
کسی
تا مرز رهایی
پَر احساس مرا شانه نکرد
و تو ای درد!
ای ریخته عطش آزار
در هُوم تنها یک وجب نگاه
ماندگاریست! با خویشتنت، تنهایی است ترا سزا!
...
... بازمی گردم
تو مانده با حسرت دوباره با من بودن
من رفته تا پلکان فرصت، دورتر از اندیشه تو
فصلها با تو بودنها... اما
اما "خاطره اسارت" با من کاری خواهد کرد
که به اعماق تاریخ پرت خواهم شد...
نمی دانم! فصل رویش کدامین بهاربود؟
بازگشت به موطن هزاران رفته از یاد
تلاش بیهوده ایست انگار...
بروم یا که بمانم... هردو یک خواهش بیجاست
اینجا درد و رنج ماندگار، آنجا حسرت تجریه یک نگاه!
...
تا چشم یاری می کند رد پای خاطره برجاست
دریایست، جایی برای هر که بگویی!
و "زخم عشق" بِتن ریشه ما ست.»

Wednesday, September 30, 2009

روز آغازین


بنام خداوندگار بخشایشگر مهربان

سلام دوستان عزیز و مهربان، سلام عزیزان هم بند و ازاده

امروز تصمیم گرفتم سرور وبلاگم را عوض کنم و از امکانات جدید بلاگر برای بهره برداری بیشتر از مطالب وبلاگ و نتیجتا عرضه ی کاری بهتر و مناسب تر برای شما عزیزان استفاده نمایم.

امیدوارم این اغاز خوبی برای تولدی جدید در وبلاگ من باشد.

همیشه و در همه حال از نظرات و پیشنهادات شما عزیزان بهره برده ام و انشاءالله از مساعدتهای شما عزیزان بی بهره نخواهم گردید.


والسلام و من الله التوفیق